۩۞۩ دلشکسته ۩۞۩

شعر بی نام(3)

 

يک شب افول مي کند ناگه ستاره

 دل هم قبول مي کند که گشته پاره


يک شب ستاره مي شود ارام و خاموش


در قلب و ذهنم مي شود ناگه فراموش


يک شب نگاهش مي درد روياي من را


تا ناکجا ها مي برد روياي من را


يک شب فضاي خالي انگشت دستم


مي گويد آهسته از اين هم دل گسستم


يک شب نمي بارد دگر چشمان خيسم


اين آخرين شعر است برايش مي نويسم


يک شب صداقت از نگاهش مي کشد پر


قلبش به قرباني بعدي مي زند سر


يک شب خودم مي فهمم اينجا نيست تيشه


ديگر نه من ليلي نه او مجنون هميشه


 يک شب شبم را مي کند بي نور معنا


يک شب دلم مي ماند و معناي تنها


يک شب که با پاي دلش آمد به خوابم 


رفتش به ناز ديگري تا من بخوابم


يک شب پس آورد آن نگاهي را که دزديد


آرامشم را به من آن شب باز بخشيد


 يک شب نه امشب مي رسد شعرم به پايان

 


ديگر خداحافظ ستاره شعر باران


 


 

بهار بانو  


+ نوشته شده در شنبه 16 بهمن 1389برچسب:نگاه,ستاره,شب,ساعت 18:35 توسط بهزاد |